۱۳۹۱ فروردین ۱, سه‌شنبه

سال نو مبارک

  1. خب همین اول بگم که همین الان ضدحال خوردم؛ ساعت ۱۲ (قدیم) که شد، پارازیت از در و دیوار باریدن گرفت تا در آستانه‌ی سال جدید واسه‌مون یادآوری بشه که کجا داریم زندگی می‌کنیم!
  2. این ۴-۵ روزی که تعطیل بودم خیلی بهم خوش گذشت. آرامش داشتم،هم به خاطر اینکه تمرین درسی خاصی نداشتم و هم اینکه،مهم‌تر از اون، امیر هر روز میومد خونه‌مون و من لذت می‌بردم از حضورش. تو این دو هفته‌ای که امیر اومده، اصلا بابام یه‌جور خوبی خوشحاله. همه‌ش صبحا میره تند تند کاراشو انجام می‌ده که زودتر بره دنبال امیر. وقتی داره باهاش بازی می‌کنه، خوشحالی رو خیلی راحت می‌شه تو چهره‌ش دید. خیلی خوشحالم وقتی بابام انقد خوشحاله.
  3. یه دوستی دارم که از دبیرستان با هم دوست شدیم، مامانامونم با هم دوستن. بعد اون پزشکی می‌خونه، خیلیم با‌استعداد و با پشتکاره ماشالا. حالا خودش، خودشو معاینه کرده و وجود یه غده رو روی تیروئید خودش تشخیص داده و بعدم عملش کردن. دیروز نتیجه‌ی آزمایش روی غده اومد. خیلی امیدوار بودم که چیز مهمی نبوده باشه، ولی چیز مهمی بود؛ غده بدخیم بود! :(
    از دیروز که فهمیدم، همه‌ش دارم بهش فکر می‌کنم. دوست دارم دوستم زودتر حالش خوب شه، بشه مثل قبل.
  4. تعطیلات عید رو تا همین قبل سال تحویلش دوست دارم. چون وقت آدم واسه خودشه. همچین که سال تحویل میشه، دیگه هر لحظه ممکنه یکی در‌بزنه بیاد، یا هی باید بری عید‌دیدنی. دوست ندارم بقیه‌ی تعطیلاتو.
  5. اصلا نمی‌خوام به بعد تعطیلات فکر کنم. از ۱۴ فروردین تا جایی که چشم کار می‌کنه، دیگه آسایش ندارم. یه کله درس و پروژه و امور اپلای/کنکور ریخته تو برنامه‌م. خلاصه ایشالا اگه خدا بخواد می‌خوام تو این دو هفته خودمو خفه کنم از درس‌نخوندن.
  6. این سال آخری (تقریبا آخری البته!) دانشگاه، تا الان، خیلی خوب بوده. نه از این بابت که مثلا تو دانشگاه بهم خوش می‌گذره‌ها، نه، از این لحاظ که کلی درس داشتم که دوسشون داشتم و حس می‌کردم که یه درصد بعدا به دردم می‌خورن. فکر می‌کنم که یه کم به دانشم افزوده شده (!) و حس عمر به بطالت گذشتگی کمتری دارم الان.
  7. داشت یادم می‌رفت اینو بگم. امسال گوگل، گودرو تعطیل کرد. یعنی دیگه تبدیلش کرد به یه فیدریدر معمولی. به جاش جی‌پلاس رو راه انداخت. اگرچه که الان عادت کردم به گشت‌زنی تو محیط جی‌پلاس و وقت زیادی رو توش می‌گذرونم ولی هنوز به سیستم share کردنش عادت نکردم. این باعث شده که فعالیتم تو جی‌پلاس به صفر میل کنه. راضی نیستم.
  8. بیشتر از یه ساله که آقای موسوی و کروبی و خانم رهنورد در حصر خانگی‌ان. نمی‌دونم که من، به عنوان یه آدم معمولی، چه کاری می‌تونم بکنم که این اوضاع سامانی بگیره. تنها کاری که تا الان کردم این بوده که دعا کردم خدا توان و اراده‌شو بهشون بده که سر حرفشون بمونن و کم نیارن. این دعا رو برای همه‌ی اونایی که به خاطر عقایدشون تو زندانای جمهوری اسلامی اسیرن می‌کنم.  
  9. «رسا» یه دو-سه هفته‌ایه که تعطیل شده. هر موقع یادش میفتم یه حس بدی بهم دست میده، یه چیزی تو مایه‌های ناامیدی شدید! (توضیح بدم که رسا همون «رسانه‌ی سبز ایران»ه. یه شبکه‌ی تلویزیونیه که اخبار جنبش سبز رو منعکس می‌کنه.)
  10. از اونجایی که ساعت الان ۳:۲۰ (به وقت جدید)ه و من می‌خوام ساعت ۷ بیدار شم، دیگه بیشتر از این حرف نمی‌زنم. کارای زیادی دارم که تو سال جدید باید انجام بشن. واقعا امیدوارم که اوضاع طوری پیش بره که به انجام این کارا برسم، امیدوارم که همه‌ رو خوشحال و راضی ببینم و امیدوارم که این اوضاع افتضاح مملکت بهبود پیدا کنه.
    و مثل پارسال آرزو می‌کنم همه‌ی زندانیای سیاسی آزاد بشن. آرزو می‌کنم خبر بد نشنویم انقدر. و نهایتا آرزو می‌کنم آدم بهتری باشم!
سال نو مبارک :)
سبز باشید

۳ نظر:

  1. بشری جونم. سال نوت مبارک. با آرزوی همه ی آرزوهایی که کردی و آرزوی این که بیشتر بنویسیم. :)

    پاسخحذف
  2. مرسی نوشین جون :)
    منم امیدوارم امسال بیشتر بنویسیم :دی

    پاسخحذف
  3. منم امیدوارم بیشتر بنویسین :دی
    :-هیجان زده از پست های بشری و نوشین :دی

    پاسخحذف