۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

درسته که سر یه چیزایی اتفاق نظر داریم که یه اسم گرفتیم و شدیم "جنبش سبز"، ولی هر کدوممون یه آدم مستقلی هستیم با اعتقادات خاص خودمون!
دوست عزیز، اگه از یه فکر یا عقیدۀ من خوشت نمیاد فوری جمع نبند که "همۀ جنبش سبزیا همین جورین"! این نظر شخصی منه و شرایط ایده آلی که دوست دارم توش زندگی کنم و به جنبش سبز هم ربطی نداره!

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

و هر لاله که از خون شهیدان می دمد امروز...نوید روز آزادی ست

شعر قشنگیه از هوشنگ ابتهاج که الان تو یه وبلاگ خوندم:


عزیزم!
پاک کن از چهره اشکت را ز جا برخیز
تو در من زنده ای، من در تو، ما هرگز نمی میریم
من و تو با هزاران دگر
این راه را دنبال می گیریم
از آن ماست پیروزی
از آن ماست فردا با همه شادی و بهروزی
عزیزم!
کار دنیا رو به آبادی‌ست
و هر لاله که از خون شهیدان می دمد امروز
نوید روز آزادی‌ست

امیر هوشنگ ابتهاج- تاسیان- برای روزنبرگ ها

پهنای باند 10000 مگاپیکسل :)))))))




داشتم خبرها رو می خوندم تا در ایسنا به این خبر برخورد کردم :

رضا کلاهدوز در گفت‌وگو با خبرنگار فن‌آوری اطلاعات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) اظهار کرد: با وجود آنکه سرعت شبکه‌های اینترنتی هم‌اکنون بیش از ۱۰ هزار مگاپیکسل است، سرعت پهنای باندهایی که در ایران با کاربرد فیبر نوری وجود دارد به یک‌ هزار مگاپیکسل رسیده است و امکانات ارایه‌ی پهنای باند با هزار مگاپیکسل تنها در تهران وجود دارد و در دیگر استان‌های کشور امکان آن موجود نیست.
کلاهدوز با بیان اینکه پهنای باند، قدرت انتقال داده از یک نقطه به نقطه دیگر بر اساس مگاپیکسل است، با اشاره به طرح هدفمند کردن یارانه‌ها و تاثیر آن بر هزینه‌های اینترنت خاطرنشان کرد: تاکنون چگونگی تاثیر این طرح بر هزینه‌های خدمات اینترنت اعلام نشده است.
در اینکه تو ایران ما یه مدل اینترنت خاص داریم کسی شکی نداره ؛ چون اخیرا دیگه روزهای تعطیل اینترنت هم تعطیل میشه اما اینکه یک واحد جدید که برای سنجش کیفیت عکس هست برای سرعت اینترنت به کار ببریم یک ابتکار جدید هست ! بعید هم نیست از فردا اعلام بشه اینترنت ۲۵۶ کیلوگرمی تا ۱ تُنی به خانواده های ایرانی اعطا می شود ، جالبه که این فرد مدیرعامل کاملا در تعریف پهنای باند بر روی مگاپیکسل تاکید کرده و تعریفی جدید ارائه داده است . امیدوارم به زودی در تولید واحدها هم به خودکفایی برسیم و برای مثال زین پس برای سنجش وزن از مگابایت , برای سنجش قد از کیلوگرم و … استفاده کنیم !





وای خدا، داشتم دق می کردم! نامردا 2-3 روز بود اینترنتو ترکونده بودن، جی میل که نمیومد هیچ، حتی گوگل ریدرم به زور میومد! الان یه کم خیالم راحت شد. فقط حیف که الان دارم میرم دانشگاه و وقت ندارم خیلی میلامو بخونم و تو گوگل ریدر بچرخم :(

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

امروز تشییع جنازۀ آقای منتظری بود. جای من که خیلی خالی بوده (:دی) ولی کسایی که رفتن میگن و عکسایی که درومدن هم گواهی میدن که خیلی باشکوه برگزار شده. خدا رو شکر! آخرشم مثل اینکه حمله شده به ملت و یه عده حسابی کتک خوردن! اشکال نداره، مردم عادت کردن، اصلا تجمعی که توش پلیس و گارد ویژه و لباس شخصی لعنتی نباشه حال نمیده که!! :دی
حیف که قسمتای هیجان انگیزو نمیشه اینجا تعریف کرد (چون به هر حال یه خورده جونمو دوست دارم) وگرنه کلی چیز باحال دارم واسه تعریف کردن. الان تو گلوم گیر کرده! زودی فردا بشه من برم واسه دوستام بگم دیگه...

انقد :دی و اینا زدم فکر نکنین الان خوشحال و شاد و خندون نشستم اینجاها!! نه، اینجوری نیست. فقط الان یه حس خوبی دارم، نمی دونم چه جوری بگم؛ یه جورایی حال کردم که یه مصداق بزرگ دیدم واسه آیۀ "... تعز من تشاء و تذل من تشاء..."، الان دارم خوب درکش می کنم! می گن آدم با مثال بهتر درسو یاد می گیره، همینه ها!!!!
...
خدا رحمتش کنه
روحش شاد

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

آیت الله منتظری درگذشت :((

خیلی ناگهانی بود. باورم نمیشه هنوز. فقط یه چیزو می دونم که به قول خیلیا، آقای منتظری "نمرد"، "آزاد شد". روحش شاد. واقعا روحش شاد. من که سنم قد نمیده به اون سالایی که ایشون به امام نامه نوشتن و اینا، خیلی کارای دیگه ای هم که کردنو من فقط شنیدم، ولی همون اطلاعات ناقصمم که دوره می کنم می بینم که عجب آدم خفنی بود خداییش. آزاده بود، جیره خور نبود، به خاطر همین همیشه حرفشو می زد. خیلی حیف شد از دست رفت.

الان از تمام کشور ملت دارن میرن سمت قم. کاش منم می تونستم برم. بهتره بگم کاش منم تو ماشین جا می شدم و می رفتم. دیر رسیدم، ظرفیت تکمیل شده بود  :(

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

امروز قرعه کشی جام باشگاه های اروپا بود. آخرش اینجوری شد:
  • المپیک لیون - رئال مادرید
  • میلان - منچستر یونایتد
  • پورتو - آرسنال
  • بایرن مونیخ - فیورنتینا
  • اشتوتگارت - بارسلونا
  • المپیاکوس - بوردو
  • اینتر - چلسی
  • زسکا مسکو - سویا
زمان بازیای رفت و برگشت رو اینجا می تونید ببینید.
علی رغم اینکه از لیون خاطرۀ خوبی ندارم (البته الان جونینیو دیگه تو لیون نیست و آدم یه کم خیالش راحت تره!)، ولی راضی ام از قرعه کشی. همه بازیا خفن شدن. به نظر من جذاب ترین بازیا، بعد بازی رئال ( :دی)، بازی میلان-منچستر و اینتر-چلسی ه.
بازیا حدود یک و ماه نیم دیگه شروع میشه، یعنی میفته تو ترم جدید. از الان دارم آرزو می کنم که فردای روزایی که بازی هست امتحان نذارن، وگرنه خودم میرم استاد مربوطه و TA هاشو خفه می کنم :دی

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

فردا پس فردا احتمالا نمره های میان ترم دوم دی اس رو میدن. خیلی حس بدی دارم :(    :-s
10 روز از امتحان میگذره ولی من هنوز ناراحتم به خاطرش. امیدوارم یه روزی بالاخره یاد بگیرم که غصۀ چیزایی که گذشتنو نخورم!! :-<

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

خستگی این میان ترما تو تنم مونده. دلم می خواد یه 10-12 ساعتی بی خیال همه چی بگیرم بخوابم. دلم می خواد یه چند روز نرم دانشگاه، چون خیلی همه چیز یکنواخت و خسته کننده ست و دوست ندارم اتفاقایی رو که تو دانشگاه میفته. راحت نیستم تو دانشگاه؛ بعد از یک سال و خورده ای، هنوز همه چی خیلی رسمیه، منم سختمه رسمی باشم! :(
کلا از بعد امتحان دی اس داغون شدم! خیلی ناامیدم از همه چی! :(  خیلی بده آدم به خاطر یه شکست همه چیز خودشو از دست رفته ببینه ولی من الان اینجوری شدم. وقتی به اول ترم فکر می کنم که با چه انگیزه ای ترمو شروع کردم و الان به این روز افتادم خیلی ناراحت می شم!!

پ.ن: خودم می دونم دارم مزخرف می گم؛ حالم خوب نیست :((((((((((((((((

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

محسن زارع آزاد شد

همین الان یکی از بچه های دانشگاه status گذاشت که :"محسن زارع را خدا آزاد کرد" :))
خدا رو شکر
خبر خیلی خوبی بود
اون روز حدود 200 نفرو مثل اینکه گرفته بودن، ایشالا که زودتر خبر آزادی اونا رو هم بشنویم.

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

یه دو سه روزیه اصلا رو فرم نیستم، گیج می زنم همش! تا آخر دوشنبه ام خوب بودما، از سه شنبه این جوری شدم.
قرار بود ساعت 11:30 تو لابی دانشکده جمع بشیم در مورد اردو صحبت کنیم، در مورد اینکه کجا بریم و کی چی کار کنه و از این حرفا. من 11:30 تو لابی بودم ولی نصف بچه ها سرکلاس بودن. تا 12:10 حدودا من نشسته بودم ریاضی می خوندم تا بقیه بیان. آخرشم ضدحال خوردم. چند تا از بچه ها اومدن گفتن که چون بچه ها خیلی پایه نیستن فعلا اردو رو بی خیال شیم. خود منتفی شدن اردو خیلی مهم نیست، بحث اینه که جومون داره خیلی سرد میشه باز. از قبل بهتر شدیم خیلی ولی روند پیشرفتمون داره متوقف میشه. من انقد منگم این روزا که هنوز نتونستم پروسس کنم چیزایی رو که شنیدم و بعد یه جوری باهاشون کنار بیام. یه جورایی تو حالت آچمز هستم هنوز!!!! نمی دونم چی بگم!
بعد از این ضدحال رفتم سلف. اونجا خبردار شدم که دوشنبه (16 آذر) محسن زارع (یک هم دانشکده ای) رو گرفتن! یه لحظه گیر کردم سر جام وقتی شنیدم. چون می شناختمش خیلی ناراحت کننده تر بود واسم. امیدوارم زودتر آزادش کنن. تا شنبه! چون شنبه یه کلاس دارم که اونم داره، بعد فکر کنم خیلی ناراحت کننده ست که یکی نباشه، نه چون کار داشته یا پیچونده، چون گرفتنش! :(
دیروز امتحان دی اس داشتم. خیلی بد دادم. باورم نمیشه. اصلا نابود شدم دیروز بعد امتحان. حالم بد شد. هیچی نمی فهمیدم. هنوزم گیجم! نمی دونم آخرش چی می خواد بشه، نمی دونم آخر می تونم از پسش بر بیام یا نه :(
حالا خدا رو شکر امروز امتحانمو (ریاضی) خیلی خوب دادم و اندکی از اعتماد به نفس از دست رفتم (از دست رفته ام) برگشت. [دیروز :((((((( بودم، امروز :) ام، برایندش میشه :(((((( ، الان اینجوریم] البته خیلی آسون بود که خوب دادم ولی کلا خوب خونده بودم و خیلی وقت بود که انقد واسه یه امتحان آماده نبودم. الان یه کم امید به زندگیم رفته بالا :دی
از بعد از ناهار نشستم تمرینای ساختارمو بنویسم ولی اصلا نمی تونم تمرکز کنم. خیلی منگم. الان داشتم با یکی از بچه ها چت می کردم، خودم احساس می کردم که دارم قاطی پاتی (؟؟!!) حرف می زنم. فکر کنم بنده خدا روش نمی شد بهم بگه دارم چرت می گم. امیدوارم اون وسط چیزی نگفته باشم که یه وقت سو تفاهم بشه. خودمم عذرخواهی کردم ولی خوب به هر حال... 
الان دارم می رم مهمونی (عروسیه البته) بلکه یه تنوعی بشه، این هفته خیلی بهم فشار اومد. هر چی 16 آذر خوش گذشت بهم این 2-3 روز  کاملا جبران شد!!! 
خلاصه که خیلی حالم گرفتست :(

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

وقتی میام اینجا دیگه مست می کنم، از خود بی خود میشم. عین خیالمم نیست که کار دارم کلی، دو تا امتحان خفن دارم این هفته(ووووووووووووویی :-s ) ، یه تمرین خیلی سنگینم دارم :((!!
الان اینجا دیگه می خوام یه خورده غر بزنم. بابا آخه این چه وضعیتیه! هیچی از عیدمون نفهمیدیم. 4 روز تعطیل بودم همش داشتم درس می خوندم، تمرین می نوشتم. هیچ جا نرفتم :(  (البته یه عروسی و یه مهمونی رفتما :دی ) تنها تفریحم این بود که امیر(برادر زادم) بیاد خونمون، بدو بدو کنه و بازی کنه و سر و صدا کنه و من لذت ببرم از حضورش. خدا رو شکر که باز این امیر هستش که تو این بحران دل تنهاییمونو تازه کنه (به قول دوستم). از زمانی که خودم از محدودۀ سنی کودکان درومدم تا حالا هیچ وقت یه بچه ای رو انقد دوست نداشتم! اصلا از بچه ها خوشم نمیومد. اما الان حال می کنم با امیر. اگه نبود دیوونه می شدیم با این همه فشاری که رومونه. قربونش برم، جدیدا قاطی حرفایی که فقط خودش می فهمتشون یه آوایی تولید می کنه شبیه "عمه"! می دونم که اینو آگاهانه می گه :-" (خود خیلی مهم بینی حاد!!)
با وجود اینکه دو تا امتحان دارم این هفته، هنوز خیلی استرس نگرفتتم. هنوز داغم، به عمق فاجعه پی نبردم! حالم خوبه فعلا، شاید از هیجان 16 آذره که الان حدود 10 دقیقه ست که واردش شدیم! :دی

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

روز دانشجو

سه ساعته دارم تلاش می کنم بیام تو بلاگر، آخرم با فیلتر شکن اومدم!! به وبلاگمونم می خوایم برسیم و سخنرانی کنیم باید جونمون بالا بیاد، مملکته داریم؟؟
حالا اینو بی خیال!
فردا 16 آذره (روزمون مبارک :دی) ، منم که ندید بدید، اولین 16 آذر درست و حسابی ای که می خوام تجربه کنم، کلی هیجان دارم. نمی دونم دقیقا باید منتظر چه صحنه هایی باشم، ولی خودمو واسه همه چی آماده کردم. ایشالا که به خیر می گذره.
پ.ن1: رییس جمهور بیانیه شونزدهمشم داد به مناسبت 16 آذر. می تونید اینجا بخونیدش. (سعی کنید حتما بخونید)
پ.ن2: برادرای ارزشی نشستن رو سیم، پهنای باندو آوردن پایین اساسی!! ولی زهی خیال باطل، بی خودی دارن خودشونو خسته می کنن! ما انقد پشت کارمون بالاست که به این راحتیا بی خیال نمی شیم! هر جور شده کارمونو می کنیم :پی (به هر کی نشسته رو سیم) . پورت HTTPS رو هم بستن که نزدیک 16 آذر نکنه یه وقت ما بریم تو جی میل و یاهومون ایمیلامونو چک کنیم! :)) ولی با فیلترشکن از این سد هم میشه رد شد.
الان دارم بازی رم و لاتزیو رو می بینم. مثل چهارشنبه سوری می مونه؛ همش دارن نارنجک می زنن! خیلی باحالن این طرفدارای رم :))

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

لحظاتی پیش یه اتفاقی افتاد که الان دارم در پوست خودم نمی گنجم!!
واسه پروژۀ دی اس باید یه عبارت ریاضی رو به زبان یه ماشین تخیلی می نوشتیم و از کمترین تعداد متغیرهای ممکن هم باید استفاده می کردیم. راستش من مدت ها (یعنی 2-3-4 روز :-") بود که هر چی فکر می کردم نمی فهمیدم چه جوری باید بنویسم. اما از اونجایی که امروز باید پروژه رو تحویل بدیم دیگه هر جور بود این مخمو چلوندم تا بالاخره یه چیزی ازش درومد!! البته تعریف از خود نباشه ها ولی دارم حال می کنم با کدی که زدم :دی (ندید بدیدم دیگه، کاریش نمیشه کرد)
الان خیلی خوشحالم  P-:>
پ.ن: ناگفته نماند که اگه نوشین نبود به هیچ جا نمی رسیدم!!! مرسی نوشین جونم >D:<