۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

احسان فتاحیان اعدام شد

تو راه که داشتم میومدم همین جوری یهو یاد احسان فتاحیان افتادم ( فعال دانشجویی توی کردستان که دو سه روز پیش حکم اعدام زدن واسش، به خاطر اینکه از اعتقاداتش نگذشته و حاضر نشده اعتراف کنه به کارایی نکرده). همین جوری تا خونه داشتم فکر می کردم اگه من جای اون بودم، چی کار می کردم، چه حسی داشتم. حالا بگذریم که چه چیزایی از کله ام گذشت...
اصلا فکر نمی کردم که وقتی می رسم خونه اولین خبری که مامانم بهم میده خبر اعدام احسان فتاحیان باشه. باورم نمیشه. شوکه شدم کاملا. همیشه دیده بودم که یه آدم قاتل جانی که هنوز نادم نشده آخر کارش به اعدام می کشه. الان نمی تونم باور کنم که جون یه نفرو به خاطر اعتقاداتش گرفتن. انقد ناراحتم که نمی دونم چی بگم. دیگه زبان قاصره از توصیف این بی شرفای جانی. آخه چرا واقعا؟؟
باورم نمیشه اصلا، به همین راحتی یعنی.یعنی انقد جون یه آدم کم اهمیته که که صرفا به خاطر اعتقادش اونو ازش بگیرن. آخه خدایا چرا؟ خدایا چقدر صبرت زیاده آخه. ما که داریم له می شیم. هر روز یه خبر بد، یه اتفاق بد. فقط امید داریم که تا الان زنده موندیم، امید داریم به لطفت، به عدلت. خودت کمک کن از شر این ظالما نجات پیدا کنیم.

روحش شاد

پ.ن1:یه چیزی که از اون موقع دارم بهش فکر می کنم اینه که وقتی یه قاتلو به اعدام محکوم می کنن معمولا یه مدتی طول می کشه تا حکمش اجرا شه. یه تقاضای تجدید نظری، یه تلاشی یه چیزی صورت می گیره اما در مورد احسان فتاحیان فوری حکمشو اجرا کردن که نکنه یه وقت تابلو شه که بی گناه بوده. نمی دونم والا
پ.ن2: جاتون خالی امتحان دی اس (ساختمان داده) رو گند زدم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر