۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

خستگی این میان ترما تو تنم مونده. دلم می خواد یه 10-12 ساعتی بی خیال همه چی بگیرم بخوابم. دلم می خواد یه چند روز نرم دانشگاه، چون خیلی همه چیز یکنواخت و خسته کننده ست و دوست ندارم اتفاقایی رو که تو دانشگاه میفته. راحت نیستم تو دانشگاه؛ بعد از یک سال و خورده ای، هنوز همه چی خیلی رسمیه، منم سختمه رسمی باشم! :(
کلا از بعد امتحان دی اس داغون شدم! خیلی ناامیدم از همه چی! :(  خیلی بده آدم به خاطر یه شکست همه چیز خودشو از دست رفته ببینه ولی من الان اینجوری شدم. وقتی به اول ترم فکر می کنم که با چه انگیزه ای ترمو شروع کردم و الان به این روز افتادم خیلی ناراحت می شم!!

پ.ن: خودم می دونم دارم مزخرف می گم؛ حالم خوب نیست :((((((((((((((((

۱ نظر:

  1. خواهر من ! اینقدر سخت نگیر !
    باید اساسی روت کار کنم !
    :-?

    پاسخحذف